چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن چه خوش است ناز جانان همه را بجان خریدن
چه خوش است جان سپاری به قدوم چون تو یاری به منای کربلای تو شها بخون طپیدن
چه غمی و بی پناهی به حضور چون تو شاهی که خوش آیدم به راه تو شها بلا کشیدن
چه شود اگر عموجان ، بروم به سوی میدان که خوش است از تو فرمان و زمن به سر دویدن
چو غزال مجتبی شد ز میان خیمه بیرون بشتاب از پی آمد شه دین برای دیدن
چه عمو؟ چه نوجوانی؟ چه گلی چه باغبانی به حسن صبا خبر ده که چه جای آرمیدن
بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشگر چه خوش است از غزالی همه گرگها رمیدن
به جواب اهل کوفه به زبان حال می گفت چه خوش است ناسزاها به ره خدا شنیدن
زند آتشم حسانا غم شاهزاده قاسم بنگر به دست گلچین گل نوشکفته چیدن
شاعر: حبیب الله چایچیان(حسان)
نظرات شما عزیزان: